...

...

...

...

ابتذال احساس...

دیروز کسی عاشقم شد......

شاید امروز هم عاشقم باشد....

فردا اما....

نکند فردا کسی عاشقت شود....

نکند حس معشوقگی به کامت خوش بیاید....عاشقی را فراموش کنی....

نکند ....

میدانم....

میدانم احساسم دارد رو به ابتذال میرود....


اتوبوس شب....

اتوبوس در حرکت است.... سیاهی شب  را میشکافد و پیش می رود.... صدای موتور اتوبوس می آید... استاد بنان هم میخواند....  الهه ی ناز را... راننده اما نمیشنود.... در اوهام خودش غرق است.... تموم زندگیمو به چشمای تو دادم....این موسیقی بعدیست..... راننده به خودش می آید.... نگاهی در آیینه ی بالای سرش می اندازد....  دور چشمان خاکستری اش پر از چین و چروک است....  موهایش هم که دیگر هیچ اثری از شب ندارد...... با خودش زمزمه میکند..... تموم زندگیمو به چشمای تو دادم....


برچسب: خاطره ها...

دلم مستی با نگاه تو را میخواهد...

در این اتاق را می بندم.....

اینجا فقط برای خلوت من و توست....

نمیگذارم هوای تو از این جا برود.....

روی همین صندلی می نشینم....

منتظر....

منتظر میمانم تا روزی صدای تو سکوت این اتاق را بشکند.....

صدای تو وقتی که مرا صدا میزنی....

و من هر روز در ذهنم مرور میکنم که چگونه به استقبالت بیایم....

بی معرفت.....

چشمم به در است هنوز....

نمیخواهی برگردی.؟!

...

  • اگه یه عالمه فی البداهه بنویسین بعد پاک بشه...... حالتون اون موقع دقیقا چه جوریه؟
  • کلی واسه تنها نبودن امروزم برنامه ریخته بودم..... اینکه عصر کجا برم .... شب کجا باشم..... اما نه جایی رفتم.... نه کسی رو دیدم..... فک کنم زیادی به تنهایی عادت کردم دیگه...
  • هوای سرد درسته همش تنهایی رو به رخ آدم میکشه.. اما یه مزیت داره که من عاشقشم..... شالمو تا بالای دماغم میبرم... عینک آفتابی هم رو چشام.... دیگه راحتم... باخودم حرف میزنم..... میخندم..... یا حتی گریه میکنم.... اما دیگه نگران نیستم که کسی بهم بگه دیووونه....
  • یه مهمونی دعوتم.... نمیدونم برم یا نه.... خب یه جمع هستش که خیلی وقته همو ندیدیم.... البته فقط من یه مدت ازین جمع دور بودم.... دید خوبی نسبت به نگاهای کنجکاو ندارم.... اینکه این مدت کجا بودم.. چی کار میکردم..... میدونم یکی یکیشون ازم اینارو میپرسن .... برم.... نرم....

؟؟؟

روزها از پس هم میگذرند.......

و تمام شبها به صبح ختم میشود......

اما.....

تاریک است.....

روزهای من!

آتش گرما ندارد برایم......

میدانم بس که گفتم سردم است.....

بالا می آوری از شنیدنش دیگر......

میدانم کلافه ات کرده....

اینهمه رخوت من......

میدانم بیخوابیهای شبانه ام به تو سرایت کرده.....

میدانم .....

همه را......

فقط این را نمیدانم.......

هنوز دوستم داری؟


سعی نکن مبهم جلوه کنی !

من خطوط ذهن تو را از خطهای کف دستم هم بهتر میشناسم...