...

...

...

...

هشیارم نکن!

من در خیال زندگی میکنم...

در رویاهایم... آرزو هایم ... خاطراتم...

میدانی

زندگی در خیال لذت بخش ترین کار دنیاست

در خیالم همه چیز ممکن است و نمیشود از محالات

خیالاتم را دوست دارم

حتی بیشتر از تو

تو جزئی از خیالات منی

اما خیالاتم تمام زندگی من است

این مستی را دوست دارم

هشیارم نکن

لطفا!

                                                                   


دیگر خاطره ای نیست...

خاطراتمان را کوبیدند....

 ساختند...

و

حالا دیگر خاطره ای نیست


حاجی بابا و خانوم جون که نباشند...

آن درخت انگور که نباشد...

آن حیاط و صفای بعدازظهر های تابستان که نباشد...


حیف شد...

خیلی



 میگوید با خاطراتت بازی نکن...

اما...

مگر میشود تمام آن روزها را فراموش کرد...



میخواهم ازین پس در حال زندگی کنم

امروزم را دریابم برایم کافیست

فقط امروز!