...

...

...

...

بوی ماه مهر

منم یه سهم کوچیک توو این رادیو دارم    کلیکـــــــــــــــــــــــــــــــــ

...


دلتنگم

حال این روزهایم باز نقطه چین میشود...

همان نقطه چین های معروف

...

و من شعری نخواهم سرود...

حرفی نخواهم زد

سکوت بیشتر از تمام کارها به دلم میچسبد...

 درست مثل تو!

غم نگاه من...

این غم  امروز دلم نیست...

سالهاست همه مرا با این نگاه غمگین میشناسند....

زنگ زدم که بگویم...

زنگ زدم که بگویم
فردا شاید بروم
و به این زودی برنگردم
بگویم آب تنگ ماهی را عوض کن
و هر وقت قهوه می خوری
فراموش نکن
ته فنجانت را نگاه کنی

زنگ زدم که بگویم بی من فروغ نخوان
و حواست به سرشانه ی پیراهنت هم باشد
که همیشه بعد از سلام
یا پس از خداحافظی
سایه قهوه ای و طلایی و صورتی عجیبی را
که ترکیبی از رنگهای صورتم بود
با خود به یادگاری می برد
بوسه ها و دعاهایت را
به چهار طرف
- و محض احتیاط -
به هشت طرف فوت کن

زنگ زدم که بگویم
گاهی به یاد من بیفت
و به سیاره ام نگاه کن
که زیاد دور  نیست
گل سرخی هم ندارد
و اگر به سینما یا تئاتر رفتی
                       دو بلیط بخر

زنگ زدم که همه ی اینها را بگویم

اما کسی گوشی را بر نداشت...

                                                                                     نیلوفر لاری پور